به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت :اون رفیــــــــــــــــــــــــق منه .......وقتی باختم گفت : من رفیـــــــــــــــــــــــــــقتم ...... * به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه ترکمون کنن درکمون میکنن... * به سلامتی مادر...که وقتی غذا سر سفره کم بیاد اولین کسی که از اون غذا دوس نداره مادره... * سلامتی حلقه های زنجیر که زیر برفو بارون میمونن زنگ میزنن ولی باز هم دیگرو ول نمیکنن * گل آفتابگردان را گفتند: چراشبها سرت را پایین می اندازی؟ گفت :ستاره چشمک میزند، نمیخواهم به خورشید خیانت کنم..........به سلامتی همه اونایی که مثل گل آفتابگردان هستند
*به سلامتی دریاچه اورمیه... نه بخاطر اینکه مظلومه فقط به خاطر اینکه هیچ وقتی اجازه نداد کسی توش غرق بشه...
*به سلامتی لرزش دست های پیر پدر
*به سلامتی اون بچهای که شیمی درمانی کرده همه? موهاش ریخته،
به باباش میگه بابا من الان شدم مثل رونالدو یا روبرتو کارلوس؟
باباش میگه قربونت برم از همه اونا تو خوشتیپ تری ....
*به سلامتیه همه اونایی که خطشون اعتباریه ولی معرفتشون دایمیه!
*کمپوت باز کردیم بخوریم ، به مامانم میگم : مامان فکرکنم مزش عوض شده ...میگه : آره
میگم : بریزمش دور ؟
میگه : نه بزار تو یخچال بابات میاد میخوره !!!!به سلامتی همه باباها....
*به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن و میدونن تو خونه ای که
بزرگترها کوچک شوند؛ کوچکترها هرگز بزرگ نمیشوند .
*به سلامتی همه باباهایی که رمز تموم کارتهای بانکیشون شماره شناسنامشونه...
*به سلامتی مادر که بخاطر ما هیکلش به هم خورد.
*به سلامتی کسی که دید تو تاکسی بغلیش پول نداره
به راننده گفت :پول خورد ندارم واسه همه رو حساب کن....!
* به سلامتی بیل!که هرچه قدر بره تو خاک، بازم برّاقتر میشه.
* به سلامتی سیم خاردار!که پشت و رو نداره
* به سلامتی اونی که بی کسه ولی ناکس نیست
* به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه
* به سلامتی آسمون که با اون همه ستاره اش یه ذره ادعا نداره
ولی یه سرهنگ با سه تا ستاره اش دهن عالم و آدمو سرویس کرده
*به سلامتی اون پسری که وقتی تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته بازم سرشو میندازه پایین و زیر لب میگه: اگه آخرشم باشی... انگشت کوچیکه? عشقمم نیستی
* به سلامتی اونایی که
چه عشقشون پیششون باشه چه نباشه چشمشون مثل فانوس دریایی نمی چرخه...
* به سلامتی مداد پاک کن
که به خاطر اشتباه دیگران خودشو کوچیک میکنه...
* به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست
ولی هنوزم شکستن بلد نیست...
دلم برات تنگ شده اما من... من میتونم این دوری رو تحمل کنم... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده... هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم... رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم.... چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن... آره! خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو، توی لحظه لحظه های من جاری هستی... آخه...تو، توی قلب منی...آره! تو قلب من... برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی... برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها... به یه چیز میرسم... به عشق و به تو... آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه ...
در آتش تو بودم خاکسترم نمودی خاکستر دلم را بر باد غم سپردم سرگرم خویش بودم در شهر خود، اگر تو از دوردست گاهی میدوختم نگاهی امروز جز ملامت حرفی دگر نداری در غربت شبانه ، در گردش زمانه هم غربت شبانه ، هم گردش زمانه اول صدای خود را در عشق جای دادی تا جان من زلالی از چشمهی تو نوشید از دست مهربانت امّید مهر دارم
ای کاش آتشت را بر من نمینمودی
از من نمانده باقی جز بوی کهنه دودی
درهای شهر خود را بر من نمیگشودی
از دور همچو ماهی قلب مرا ربودی
تو بودی آنکه دیروز عشق مرا ستودی؟
. . . باری! به هر بهانه ، با من مگر نبودی؟
اینها همه بهانه. . . اینجا فقط تو بودی
آنگاه شعر خود را در جان من سرودی
صد تیرگی پنهان از قلب من زدودی
...ای دل! پیاله از می پر میشود به زودی
فرسود پای خود را چشمم به راه دور سهراب سپهری
تا حرف من پذیرد آخر که: زندگی
...رنگ خیال بر رخ تصویر خواب بود
!دل را به رنج هجر سپردم، ولی چه سود
پایان شام شکوهام
.صبح عتاب بود
:چشمم نخورد آب از این عمر پر شکست
.این خانه را تمامی پی روی آب بود
.پایم خلیدهی خار بیابان
.جز با گلوی خشک نکوبیده ام به راه
،لیکن کسی
،ز راه مددکاری
.دستم اگر گرفت، فریب سراب بود
:خوب زمانه رنگ دوامی به خود ندید
،کندی نهفته داشت شب رنج من به دل
.اما به کار روز نشاطم شتاب بود
.آبادیام ملول شد از صحبت زوال
بانگ سرور در دلم افسرد، کز نخست
...تصویر جغد زیب تن این خراب بود
مرا گویی: که رایی؟ من چه دانم
چنین مجنون چرایی؟ من چه دانم
مرا گویی: بدین زاری که هستی
به عشقم چون برآیی؟ من چه دانم
منم در موج دریاهای عشقت
مرا گویی: کجایی؟ من چه دانم
مرا گویی: به قربانگاه جانها
نمیترسی که آیی؟ من چه دانم
مرا گویی: اگر کشتهی خدایی
چه داری از خدایی؟ من چه دانم
مرا گویی: چه می جویی دگر تو
ورای روشنایی؟ من چه دانم
مرا گویی: تو را با این قفس چیست
اگر مرغ هوایی؟ من چه دانم
مرا راه صوابی بود گم شد
از آن ترک خطایی من چه دانم
بلا را از خوشی نشناسم ایرا
به غایت خوش بلایی من چه دانم
شبی بربود ناگه شمس تبریز
ز من یکتا دوتایی من چه دانم
مولانا